«بعضی از مردم باران را حسّ می‌کنند. بعضی دیگر فقط خیس می‌شوند.» (باب مارلی)

چرا باران؟

در باران چه چیزی نهفته است که ما را به‌سوی خود می‌کشاند تا آن را حسّ کنیم و تجربه‌ای ناب عایدمان شود؟!

 باران شدن و باریدن ممکن است؟

قرآن که کتابی تجربه‌ساز و حسّ برانگیز است باران را منبع حیات و لازمه‌ی زندگی نام می‌نهد:

«جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»؛ هرچیز زنده‌ای را اعم از انسان، حیوان و گیاهان از آب آفریده‌ایم.

با تأمّل ژرف و نگاه دقیق در پدیده زیبای چون باران در می‌یابیم که در باران روح آفرینندگی نهفته است؛ لاله‌زار منتظر را می‌خنداند و قطره شبنمی می‌شود بر لبان تشنه:

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ. (الزخرف:١١)

و آن کسی که از سوی آسمان، آبی به اندازه‌ی لازم باراند. ما با چنین آبی زمین مرده را زندگی بخشیدیم، همین گونه (که زمینهای مرده با نزول باران زنده گردانده می‌شوند، شما نیز زنده گردانده می‌شوید و) بیرون آورده می‌شوید (و برای حساب و کتاب به محشر گسیل می‌گردید). 

تازگی هر گلستان جمیل

 هست بر باران پنهانی دلیل (غزلیات مولانا، بخش٨٨، لابه کردن)

صدای باران را که می‌شنوی انگار دست نوازش حضرتش بر سروصورتت کشیده می‌شود، انگار باری به صدا در آمده و پی در پی تو را صدا می‌زند.

وقتی باران می‌بارد همه‌ی ما سخاوتمندتر می‌شویم، با آمدن اوّلین قطره‌ی باران بی آن‌که متوجّه شویم از حالت منفعلانه خارج شده و به جنب‌وجوش در می‌آییم و برای رسیدن به مقصد از حرکت باز نمی‌ایستیم. آنچه کمتر اهمّیّت دارد رنگ می‌بازد و کمتر خود را به چیزهای بی ارزش مشغول می‌کنیم؛ گویی توجّه به نیازها و زندگی اصیل بر میلها و زندگی عاریتی رجحان می‌یابد.

باران نیز همچون دیگر پدیده‌های طبیعی، رسالتی دارد و رسالت آن نیز درک کردنی است. برای درک اهمّیّت باران باید سراغ سروهای بلند و روحهای عالی رفت - نه آنان که باران را تجربه نکرده و در خشکی مانده‌اند- چون صاحب طراوت و تازگی هستند و بخشی از داشته خود را از باران می‌دانند:

درخت سبز داند قدر باران

 تو خشکی قدر باران را چه دانی (مولانا، غزل شماره ٢٦٥٥)

سبکبالی چون سهراب سپهری قدر باران می‌داند که چیست بنگرید چه زیبا و دلکش دلها را سوی باران فرا می‌خواند:

چشمها را بايد شست

جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست

زير باران بايد رفت

فکر را خاطره را زير باران بايد برد‌

با همه مردم شهر زير باران بايد رفت

دوست را زير باران بايد ديد‌

عشق را زير باران بايد جست

هر کجا هستم٬باشم‌

آسمان مال من است

پنجره ‌فکر ‌هوا‌ عشق‌

زمين مال من است

چشمها را بايد شست

جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست

زير باران بايد رفت

خصوصیات ظریف و رسالتهای گرانقدری در باران وجود دارد که شایسته است به آنها عطف توجّه نشان دهیم و رنگشان را در زندگی خود متجلّی سازیم:

اوّل: باران بدون توجّه به مرزها و زمینها، پستی و بلندیها می‌باراند، ملاک بارشش صرفاً نیازی است که به او دارند؛ از هر جانبی که باشد مهمّ نیست:

باران که شدی مپرس این خانه کیست

سقف حرم، مسجد، میخانه یکی است

باران که شدی پیاله‌ها را نشمار 

کاس، قدح، پیاله، پیمانه، یکی است(مولانا)

ﺍﺑﺮ ﺷﻮ ﺗﺎ ﮐﻪ ﭼﻮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﯾﺰﯼ 

 ﺑﺮ ﮔﻞ ﻭ ﺧﺲ ﻫﻤﻪ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺭﯾﺰﯼ (ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺟﺎمی)

«ﺧﺰﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﺭﺳﯿﺪﻩ، ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﺎﺭﻭﺭﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﻮﻩﻫﺎﯼ ﻟﺬﯾﺬ ﻫﻢﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽﺭﯾﺰﺩ.»(ﻟﻮﺩﻭﯾﮓ ﻭﺍﻥ ﺑﺘﻬﻮﻭﻥ)

دوّم: همگان نیازمند او هستند و کسی از وجودش بیزار و رنجور نیست.

سوّم: از کهنگی و در جا زدن به دور است و همواره تازگی همراه خود دارد، جاری هست و در گذر، از ایستادن و انفعال فارغ.

چهارم: به اندازه و مشخّص می‌باراند:

وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ(المؤمنون: ١٨)

ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه‌ی لازم و معیّن فرو فرستاده‌ایم و آن را در زمین ماندگار نموده‌ایم، و ما کاملاً می‌توانیم به گونه‌های مختلف آن را از بین ببریم. 

پنجم: باران نه تنها رحمت، بلکه مایه‌ی تطهیر است. قطرات باران غبار و آلودگیها را شست‌وشو می‌دهند و حیاتی دوباره به شهر و دیار دل می‌بخشد.

ششم: به تناسب استعداد و میزان صلاحیت محیطها، اثرهای متفاوت و مختلفی می‌گذارند:

ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﻄﺎﻓﺖ ﻃﺒﻌﺶ ﺧﻼﻑ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﺭ ﺑﺎﻍ ﻻﻟﻪ ﺭﻭﯾﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺷﻮﺭﻩ ﺑﻮﻡ ﺧﺲ (ﺳﻌﺪﯼ، ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ، ﺑﺎﺏ ﺍﻭﻝ ﺩﺭ ﺳﯿﺮﺕ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ، ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺷﻤﺎﺭﻩ ۴)

از میان آنچه عنوان شد به باور من صفت عالمگیر بودن باران است که بیش از همه اهمّیّت دارد؛ یعنی منحصر به زمینی خاصّ یا لاله‌ای تنها نیست، واسع است و همه‌گیر.

مطابق آنچه آمد، لازم می‌نماید ما نیز همچون باران برای همگان منبع خیر و رحمت باشیم و همواره این گفته حضرت مسیح بر زبانمان جاری باشد: «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ»(مريم: ٣١) و مرا - در هر کجا که باشم - شخص پربرکت و سودمندی برای همه مردمان قرار ده.